حکایت شیری که عاشق آهو شد

شیر نری دلباخته‏ی آهوی ماده شد. شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ حیوانات دیگر دریده شود. از دور مواظبش بود… پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست، شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد. دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ... گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت. با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد. و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد… نتیجه اخلاقی : هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید !! و در دنیا رو سه چیز حساب نکنیداولی خوشگلی تون دومی معشوقتون و سومی را یادم رفت. اها اینکه تو یاد کسی بمونید وقتی لازمه .

می پسندم نمی پسندم
برچسب ها : , , , ,

مطالب مرتبط

    نظرات

    habib
    habib در تاریخ 1390/11/29/6 و 18:59 گفته :
    salam webet bahale damet garm.
    هستي
    هستي در تاریخ 1390/11/29/6 و 0:23 گفته :
    جالب بود به ماهم سربزن
    فرشته شب
    فرشته شب در تاریخ 1390/11/24/1 و 11:35 گفته :
    جالب بود....کلا روی هیچ چیز این دنیا نباید حساب کرد...مخصوصا آدمای ظاهربین و هزار رنگش
    habib
    habib در تاریخ 1390/11/29/6 و 18:59 گفته :
    salam webet bahale damet garm.
    هستي
    هستي در تاریخ 1390/11/29/6 و 0:23 گفته :
    جالب بود به ماهم سربزن
    فرشته شب
    فرشته شب در تاریخ 1390/11/24/1 و 11:35 گفته :
    جالب بود....کلا روی هیچ چیز این دنیا نباید حساب کرد...مخصوصا آدمای ظاهربین و هزار رنگش
    برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید
    نام
    آدرس ایمیل
    وب سایت/بلاگ
    :) :( ;) :D
    ;)) :X :? :P
    :* =(( :O };-
    :B /:) =DD :S
    -) :-(( :-| :-))
    نظر خصوصی

     کد را وارد نمایید:

    آپلود عکس دلخواه: